رفتیم خونه پدرم
گفتم برم به برادرم سربزنیم اونم برادرم مهمون داشت ما یکم پیش پدرومادرم خونه دیگشون نشستیم تا مهموناش رفتن
بعدشام چای دم کردم گفتم پاشین بریم چایمونم پیش داداشم بخوریم
شوهرم نیومد
اومدم گفتم چرا اینجانشستی بیااونجا بازم نیومد
کلا اینجور بی درک بودنش ودور ازانسانیت بودنش باعث میشه سرافکنده بشم
وهیچوقت دلم نمیخواد جایی باهاش دعوت بشم
یا جاییکه همسرم حضور داره من باشم اصلا خوشم نمیاد
یکی زنگمیزنه میگه بیاید مهمون عارم میاد توجمع ازش سوال میپرسن باهوم اره اونم طرف دوبار سوالشومیپرسه بعد این جوابشومیده
شرمم میاد وقتی باهاش تویه جمعی هستم میگم ایکاش حضورنداشت
خیلی وقتا من جواب طرف مقابلو میدم میگم بزار به اخلاق گاو ی همسرم توهین نشه طرف ناراحت نشه پنهون میکنم عیبشو