2777
2789
عنوان

به یاد خواهر جوون مرگم

| مشاهده متن کامل بحث + 437 بازدید | 26 پست
سهل انگاری پزشک یا پرستار بود، یه کاره برگشتن گفتن سرطانش عود کرده، کدوم سرطان، قبلش سالمه سالم بود ...

سرطان چی بود؟ اگه کبد باشه معمولا نمیفهمن تا خیلی پیش میره

بهشتم اونورش باشه به این برزخ نمی ارزه...

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

وقتی دلتنگ میشی، دیگه حرف نمیزنی! کاری به کسی نداری! تنهایی آرومت میکنه! از جمع آدمایی که باهاشو ...

دقیقا💔من اون موقع کوچیکتر بودم به داداشم هی میگفتم منم ببر ملاقات نبرد هی میگفت دفه ی بعد، 15،16سالم بود، آخر تو غسالخونه دیدمش 

خدا عزیزاتو برات نگهداره، 9سال میشه فردا تولد بچشه ولی ما ندیدیمش تا حالا، 21سالش بود

خدایا😭😭😭😭

خونواده شوهرش نزاشتن ببینین؟

جوجه سفید من تو قشنگترین هدیه امسالم بودی بقول همه تو عیدی امسال من از طرف خدایی♥️الهی قربون خنده هات برم من من همون دختر لوس خانواده..همسر لجباز و غرغرو و یکدنده..عروس پر از شیطنت و زود رنج ام که برا تو صبورترین و قوی ترین مامانم♥️الهی خدا تورو برامون حفظ کنه..دوست داشتین ممنون میشم برا پسرم صلوات بفرستین و بهم بگین منم براتون صلوات کبیره بخونم💟
سرطان چی بود؟ اگه کبد باشه معمولا نمیفهمن تا خیلی پیش میره

نمیدونم، آخه خواهرم اون موقع به هوش بود به مامانم گفته بعد اینکه بچه به دنیا اومده بردنش اتاق عمل وسط هوش و بیهوشی شنیده بود دکتره دستپاچه شده بود بقیه میگفتن چیزی نیس آخر گفتن ببرید یه بیمارستان دیگه 

خدایا😭😭😭😭 خونواده شوهرش نزاشتن ببینین؟

نه خوده شوهره اینجا بعد خواهرم یه زن گرفت، داداشای زنه کتکش زدن اینم یروز بی‌خبر بچه رو برداشته برده یه جای دیگه زنه رم غیابی طلاق داده، الان باز یه زن دیگه گرفته، البته تازگیا شنیدیم مشهد زندگی میکنه، خواهرم قراره بره دیدن بچه 

دقیقا💔من اون موقع کوچیکتر بودم به داداشم هی میگفتم منم ببر ملاقات نبرد هی میگفت دفه ی بعد، 15،16سال ...

قوی بمان عزیزدلم!
و بخند،
و سبز بمان،
و امیدوار باش.

امیدوار و مؤمن به تابش نور از پسِ این تاریکی.
خورشید، خلاف وعده نمی‌کند هرگز،
و خداوند همیشه به موقع از راه می‌رسد.
نگرانی و هراس را از خودت دور کن و ایمان داشته‌باش که درست می‌شود همه چیز.
ایمان داشته‌باش به رسیدن بهارهای بعد از زمستان‌،
به طلوع خورشیدهای بعد از تاریکی،
و به آرامش‌های بعد از طوفان.
ایمان داشته‌باش.
که برای رسیدن به بکرترین مقصدها همیشه از دشوارترین مسیرها باید عبور کرد و می‌دانم که احتمالا این‌روزها تو در سختی بسیاری و بار اندوه غلیظی روی شانه‌های مهربان تو سنگینی می‌کند‌ و جهان در نگاه استیصال‌های گاه‌گاه تو، مانند بن‌بستی‌ست که در آن گیرافتاده‌ای. اما می‌دانم قوی هستی. می‌دانم چیزی حریف امید و اراده‌ی آدمیزاد و قدرت آفریننده‌ی هستی نخواهد شد.
ادامه بده عزیز دلم که روزهای خوبِ تو هم می‌رسند و پرنده‌ی شادی به درختانِ در انتظارِ بهار تو باز خواهد گشت.
تو را دعوت می‌کنم به عشق، به تصورات خوب، به آرامش...
و از کائنات، برای لبخندهای عمیق و چشم‌های آرام تو، قول می‌گیرم.

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792