اومدم بعد چند وقت خونه مامانم.
انقد سرم غر زد و خاطرات بد عروسیمو گندایی که خانواده شوهرم زدن رو به روم آورد و بد شوهرمو گفت و آخرم گفت دعوا راه می ندازم موقع زایمانت.
که همش میگم چه غلطی کردم اومدم کاش خبر مرگم میومد مینشستم تو خونه حداقل مث الان انقد بغض نمیکردم و نتونم گریه کنم.