من چند سال پیش با شوهرم دوست بودیم ازدواج کردیم با تفاوت فرهنگی و مذهبی خیلی همدیگه رو دوست داشتیم رفتیم ساختمون پدرشوهرم زندگیمون رو شروع کردیم شوهر از کارش اومد بیرون و بیکار شد بعد یه مدت فهمیدم اعتیاد داره من خودم فروشگاه اینترنتی اینا زدم خیلی کارکردم و شوهرم رومجبور به همکاری میکردم و خانوادشم به جای حمایت فقط دشمنی میکردن کلی وام داشتیم اول زندگی ومن مجبور شدم از خونه نقل مکان کنم به یه شهر دیگه مغازه داشتم و و همکاری کم رنگی هم داشت اجاره خونه و قسط و خرج زندگی خیلی زیاد بود ودردسرهایی که شوهرم درست میکرد بدتر