لطفا تااخر بخونین
با مادرشوهرم اینا اومدیم شهرستان غذا میپزه با اخم و تخم (منم میپزما بخدا کارای دیگه رو هم انجام میدم کلا)
اینا به کنار
بچها کلا خیلی ادم دورو فقط دوس داره بیاد بشینه ازینو اون حرف بزنه پیش شوهرشو شوهرم از کوچکترین چیز تا بزرگترین
چن تا از نمونه کاراشو بگم
دایی همسرم اومده بود خونشون تا فهمید با خانمش یکم به مشکل خورده برگشت گفت فلانی(خواهرزن داداشش) اصلا کار نمیکرد و تو خواب هی خرو پف میکرد(تو یه مراسمی)
یا اون روز شوهرمو ابجیش سر یه چیز چرتو الکی بحث کردن برگشته به شوهرم میگه تو جای داداشت باشی چیکار میکنی به ابجیت لباس میخره پول میده
دایی همسرم به مادرشوهرم گفت فلانی باشوهرش دعوا کرده قهر کرده منم اونجا بودم شنیدم بعد که داشتم به شوهرم تعریف میکردم مادرشوهرم میگه عه کی قهر کرده کی میگفت من که نمیدونستم😐بعد که رفت بیرون ب شوهرم گفتم داییت میگفت(میخواستم بدونه که مامانشم میدونه)
یهو مادرشوهر اومد تو میگه اره چون شوهرش معتاده بخاطر اون(بچها بقرلن واسه مشکل کسی خوشحال نمیشم ولی نمیدونم چرا مادرشوهرم اینجور میکنه)
یا من هرچی طلا داشتم شوهرم به مادرش نشون میده بعد مادرشوهرم اصلا طلا نمیندازه یهو اتفاقی دیدم تو مشمپا چقد طلا داره اومد دید (همه چیو ازم قایم میکنه )
بچها هیچجاااااااا عید دیدنی نمیرن با هیچکی رفت امد ندارن شوهرمم مثه خودش کرده اونروز چن نفر اومدن عمو وعمه ی شوهرم مادرشوهرم تافهمید میان باحرص میگه چرا میان مگه من میرم خونشون که میان مردم چقد پرروان
بعد یکی از اقوام نزدیک پدرشوهرم فوت کرد برگشته میگه کاش میرفتیم خونشون عید دیدنی هرسال میرفتیما امسال دیر شد(چهارساله عروسشونم هیچچچچچچ جاااااااااااااا نرفته بعد میگه هرسال میرفتیم)
خیلی غیبت گوعه همش میشینه از اینو اون پیش پدرشوهرو شوهرم حرف میزنه
بامن یروز خوبه یروز تو قیافه خیلی مودیه
همش اسفند دود میکنه (یکی نیس بگه تو خودت مردمو چشم میزنی از بس میگیاینو اون چی دارن)ماشین خریدیم میره میگه ماشین و سه نفری خریدیم
خیلی قلبش خرابه خییییلی با طرف خوب حرف میزنه میاد خونه میشینه پشت سرش حرف زدن
