2777
2789

چند روزی رفته بودم مسافرت با بابام اینا همسرم بخاطر شرایط کاری نتونست بیاد

یکی دو نفر عید دیدنی نیومدن خونه مون درواقع چند روز وقت داشتن که بیان اما نیومدن بخاطر همون شیرینی ، آجیل ، شکلات همه چیو جمع کردم  همسرم برگشت گفت چرا جمع میکنی بزار باشه شاید یکی عید دیدنی اومد  منم گفتم کدوم آدم عاقلی وقتی زن طرف خونه نیست پامیشه میره خونه شون بعد همسرم گفت اگه تماس گرفتن گفتن داریم میایم بگم نیاین ؟ گفتم نه ، اگه بگی خانومم خونه نیست اونام اگه فهم و شعور داشته باشن پانمیشن بیان 


واقعا کسی همچین کاری میکنه؟؟

 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بعضیا نگاه نمیکنن خانوم خونه هس یا نه بخاطر همون شیرینی و اجیل و شکلات میان دیدم ک میگم

حوصله ی ثابت کردن خودم به بقیه رو ندارم هرچی در موردم شنیدی دوتا دیگم بزار روش 😉😉😉😉

ما رفتیم اصفهان خونه ی خاله ی همسرم 

پسر خالش زنش نیود یا شب مارو شام دعوت کرد بعدش رفتیم خونشون شب نشینی دیگه شبم موندیم 

خاله و مادرشوهرم و پسرخاله و من و همسرم بودیم 

نمیدونم خانمش شاید مارو بیشعور حساب کرده‌ تو دلش ديگه خبر ندارم

روزی داریوش بزرگ دستور داد تا همه یونانیان حاضر در کاخ را به حضور او بیاورند...سپس از آنان پرسید به چه بهایی حاضرند جسد پدر خود را پس از مرگ بخورند؟ یونانیان پاسخ دادند که به هیچ قیمتی حاضر به انجام چنین کاری نیستند. داریوش سپس دستور داد هندیان موسوم به گالاتی که والدین خود را پس از مرگ میخوردند به پیشگاه بیاورند!سپس در برابر یونانیان از ایشان پرسید به چه قیمتی حاضرند جسد پدر مرده خود را روی تلی از هیزم گذاشته و بسوزانند. هندیان فریاد بلندی کشیدند و از شاه خواهش کردند که چنین سخنان کفرآمیزی را نگوید...حس میکنم که داریوش حجت را بر صاحبان هر عقیده‌ای تمام کرد. این داستان نشان میدهد که عقاید هرکس فقط از نظر خودش بی‌عیب است و اگر کسی گمان کند عقیده دیگران نادرست است حق ندارد عقیده خودش را به زور به آنها تحمیل کند.به نقل از تاریخ هرودوت؛ کتاب دوم؛ صفحه ۳۷
حالا شما لازم نبود میوه شیرینی جمع کنی نهایت خودش میخوره دیگه این رفتار چیه


جمع کرده کجای خونه‌ گذاشته به نظرت؟

روزی داریوش بزرگ دستور داد تا همه یونانیان حاضر در کاخ را به حضور او بیاورند...سپس از آنان پرسید به چه بهایی حاضرند جسد پدر خود را پس از مرگ بخورند؟ یونانیان پاسخ دادند که به هیچ قیمتی حاضر به انجام چنین کاری نیستند. داریوش سپس دستور داد هندیان موسوم به گالاتی که والدین خود را پس از مرگ میخوردند به پیشگاه بیاورند!سپس در برابر یونانیان از ایشان پرسید به چه قیمتی حاضرند جسد پدر مرده خود را روی تلی از هیزم گذاشته و بسوزانند. هندیان فریاد بلندی کشیدند و از شاه خواهش کردند که چنین سخنان کفرآمیزی را نگوید...حس میکنم که داریوش حجت را بر صاحبان هر عقیده‌ای تمام کرد. این داستان نشان میدهد که عقاید هرکس فقط از نظر خودش بی‌عیب است و اگر کسی گمان کند عقیده دیگران نادرست است حق ندارد عقیده خودش را به زور به آنها تحمیل کند.به نقل از تاریخ هرودوت؛ کتاب دوم؛ صفحه ۳۷
چرا نمیان خب شوهرت صاحب خونس دیگه  اگ پدر مادر خونه نباشن بچه تنها باشه مهمون نمیاد

من خودم نمیرم هیچ وقت

اگه هم بهم نگن و برم خونه شون ببینم زن طرف خونه نیست  به شخصه خیلی ناراحت میشم میگم چرا نگفتید یه روز دیگه میومدم

انصافا همسر من یه چایی نمیتونه بریزه چجوری میخواد پذیرایی کنه

 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز