وقتی که بچه بودم وضع پدرم خوب نبودش عقده ی خیلی چیزا تو دلم موندش و چیزی نگفتم الان که وضع اش عالی شده برای خواهرم هستش همه چی و هنوزم همون عقده ها موندن...
از طرفی دیگه خیلی از آدما دلمو شکوندن خیلی زیاد با حرفاشون یکی خانواده ام بخاطر اینکه فقط من معدلم ۱۹ و ۸۹ بودش اونم ۱۰ ام تجربی و ۱۱ ام با اون همه سختی داشت کلی بارم کردن بخاطر همش یازده صدم و افسردگیم از اونجا شروع شد
یا تابستونی که بابام مریض شد و تو دنیا تنها تنها شده بودم انگار .....
الانم که یک ساله درگیر مریضی هستم که روز ب روز داره بیشتر جون میگیره تو بدنم و هیچ دکتری علاجی براش نداره
یا پسری که عاشقش شدم و الان داره ازدواج میکنه.....
الانم که از یکی خوشم اومدش میخواستم باهاش ازدواج کنم خانواده ام جواب کردن
بخاطر مریضیم ۳ ماه هستش درس نخوندم ....
روزی ۵ و ۶ تا قرص میخورم و هیچی به هیچی
۴ بار سابقه ی خودکشی داشتم در حالی که همش هنوز ۱۹ سالمم نشده
یا موجودات عجیبی که ۱ سال درگیرشون بودن
واقعا نمیدونم چرا زندگیم اینطوری شد که اون دختر شاد و سرزنده به یه آدم افسرده تبدیل شد که فقط به فک خودکشی هستش ....
بچه ها دوس دارم برم بیمارستان روانی بستری شم ، باید چطوری برممم؟