6ماه پیش منو شوهرم مامانمو داداشم رفتیم شمال انقد اذیت شدیم از خود شمال نق زدن تا اینکه رسیدیم ی سوئیت کرایه کردیم یا میگفتن کثیفه گرمه پام ورم کرده کی میریم خونه منم گفتم بزور ک نگفتم بیاید ن تو مارو آوردی یا ی چیزی میگفتن اعصابم خورد میشد میرفتم با شوهرم بحث کردن .....اینا فعلا جزئی از اون مسافرت مسخرس، الان میخوایم بریم شهرستان پیش خانواده شوهرم دیشب شوهرم ی تعارف زد ب خانوادم دوس ندارم تو این سفر باهامون باشن، بنظرتون چیکار کنم ؟
ی تعارف خیلی جزئی بزن
زیاد اصرار نکن
هیچی اصلا دیگه کلام نکن خواستی حرکت کنی زنو بزن ما داریم میریم چیزی از اونجا خواستین بگین بخرم براتون
راستی اگه ممکنه تاپیک آخرم رو بخون خیلی مهمه برام
به شوهرت بگو‌د‌وتایی بریم بیشتر کیف میده
آخه میترسم ناراحت بشن ازم
مسافرت برای تجدید قوا ونیروگرفتنه اگه سازتون بهم نمیاد خب باهم نرین بزور که نیس عزیزمن اینطوری ازمسافرتم زده نمیشین
نت بابا چ ناراحتی داره ؟؟؟؟
بگو خانواده شوهرم راحت نبودن شما بیاید یل شوهرم ب دلش نبود شما بیای
مگ وبال گردن همید؟؟؟؟
بگو حالشون بده ..کار دارن خودم تعارف میکنم دوست داشتن میان ممنون که بفکر مادرمی ..میگمت اگه اوکی بود بیان باهامون نبود نمیگمت ..بعد برو به مادرت بگو مسافرت خسته کننده س نیای بهتره مجبوری میخوایم بریم یه جوری کن که دلش نباشه بیاد ..چه میشه کرد اینجوری بهتره.که مادرتم دلش نشکنه ...
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
38 ثانیه پیش
38 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
