دو‌ماه پیش
پسر خاله شوهرم
همیشه به سفره جنس میاره
بعد میگه هر کی باهام بیاد هزینه رفت و آمد رو نصفشو میدم
خلاصه ک فامیلا همش باهاش می‌رن
دیگ اومد و گفت میخوام برم کیش
مادر بزرگ شوهرم
دختر و خواهر همسنم گفتن ما هم میایم
بعدش کلییی اصرار ک تو ام بیا
ک من گفتم نه
ولی بعدش شوهرم اصرار کرد برو
تا حالا سوار هواپیما نشدی کیش نرفتی برو تجربه کن
ک منم بعدش قبول کردم و سه روزه رفتیم و
برگشتیم بماند ک یه تیکه حرف هایی هم شنیدم
ولی خب خلاصه تجربه جالبی بود
بعد ک برگشتم مادر شوهرم گفت
گفت عروس ما از جلو تر عیدیت رو دادیم
و خندید
منم گفتم حتما داره شوخی میکنه
چون خیلی دست و دلبازن و خیلی پولدار
همیشه به هر مناسبت کلییی برام خریدا و کارا میکردن
منم خندیدو چیزی نگفتم
و گذشت و عید شد و گفتن بریم مشهد
و ما شب عید راه اوفتادیم و تا قبلش عیدی خبری نبود
در صورتی ک
مامانم یه صندوق
پیرهن
شلوار
کفش
سشوار
ست خونگی
کیف
عطر
و… خرید
و اگ هستید براتون الان عکسشو بزارم چون خیلی قشنگ شد
و البته شوهرمم منو برد خرید عید کردم مثل مانتو و شلوار و کیف و کفش
(ک خب با شوهرم من همیشه خرید میکنم )
خلاصه رفتیم مشهد و…
رفتیم مشهد و
خرج هتل و غذا رو خانواده اش دادن
ولی خب برا من عیدی نیاوردن اصلا خونمون نیومدن
من نمی‌دونم کارشون اشتباه بوده یا نه
درسته خرج سفر دادن
ولی خب اولین عیدیم بوده
نباید بگن برو بعد اخرش اینجور کنن که
توقعت رو کم کن .
مسافرت کلی خرجشه
تو مسائل دیگه خرج کردن
همین دو دلیل کافیه تا فقط و فقط قدردانشون باشی عروس خانم
