هفته پیش همه خانواده شوهرم رو دعوت کردم خونه امون شام بعد از مهمونی پسرم کلی خواهش که بزار من برم خونه مامان جون گفتم برو فرداش که رفتم دنبالش اومد بهم میگه دیشب رسیدیم خونه مامان جون و عمه کلی بهت فحش دادن و ادات رو در آوردن
حالا فحش دادنشون به جهنم من میدونم از من خوششون نمیاد ولی از اینکه جلوی پسرم گفتن خیلی ناراحتم پسرم هم مشخص خیلی ناراحت هرکی میاد میخواد تعریف کنه من حواسم هست نگه دیروز از دستم در رفت دیدم برای شوهر خواهرم داره میگه خیلی خجالت کشیدم میدونم هم الکی نمیگه چون شخصیت پسرم رو میدونم چجوری هستش
به شوهرم میگم من کلی پذیرایی کردم ازشون چرا اینکار رو کردن بعد هم از من خوششون نمیاد نیاد چرا جلو بچه گفتن شوهرم همه اش میگه ولشون کن ولی این وسط من دارم داغون میشم مثلا همین خواهرش شهر دیگه ای هست الان دیگه مثلا کم میاد سالی ۸ بار میاد هر ۸ بار هم من باید کل خانواده که ۱۳-۱۴ نفرن رو دعوت کنم خونه خودم بعد هر وقت بعد از چند سال که میرم خونه اش یه مدل بی احترامی میکنه منم چند سال بود نمیرفتم آخرین بار سال ۹۹ بود رفتم خونه اش اونجا جلوی من با شوهرم دعواش شد منم دیگه نرفتم تا امسال شوهرم جراحی داشت رفتیم خونه اش یکشنبه جراحی کرد اومدیم خونه اش گفت من چهارشنبه بلیط دارم میخوام برم خونه مامانم اینا با اینکه شوهر من بهش گفته بود از یک ماه قبل من اصلا مونده بودم اصلا به دلم هم نبود برم خونه اش ولی همه بهم میگفتن این که هر دفعه میاد تو باید دعوتش کنی خوب تو هم برو خونه اش این دفعه با این کارش دیگه واقعا ناراحت شدم باز برای عید گفتم عیب نداره عید دعوت کردم که مهمونی عیدی رو داده باشم و دیگه دفعه های بعدی دعوت نکنم شبش رفتن خونه اینجوری کردن جلوی بچه ام به نظرتون شوهرم که ازش آبی گرم نمیشع چیکار کنم؟