من خب تقریبا نتوستم هیچوقت خانوم طور رفتار کنم
دیشب خونه نامزدم دعوت بودم و قرار بود امروز برن طبیعت خیلیییی زیاد اصرار کردن ک من برم
اولین بار بود اینجور صمیمی کنارشون بودم
وای خدایا از بس سعی کردم خانومانه رفتار کنم بخدا کمرم درد گرفته بود 😂نامزدمم این رومو هیچوقت ندیده بود نیگام میکرد میزد زیر خنده
مثلا مامانش ی چیزی میگف با احترام جواب میدادم و یکم خودشیرینی زیر پوستی قاطیش اینو نمیشد جمع کرد قاه قاه میخندید
اقا اینا تاب انداختن رو درخت نتونستم خوددار باشم دیگ
رفتم تاب بازی
حالا داش هلم میداد هی میگفتم سروش اروم هلم بده بالا نیارم روت اینم هی بیشتر میبرد منو بالا و فوشای قشنگی ک من همیشه نثارش میکنمو مجدد نثارش کردم😅
نگو داداشش شنیده پشت سرم بوده🤦
تا شب مسخره کرد این بنده خدا رو
حالا یجوری رو تاب یوهوهووو میکردم مامانشم اومد😅
میگف منم دلم خاسته یجوری هیجان داری
مامانش مسن و تپلو مهربون بامزه شده بود 😅
ی عالمه عکس گرفتم ازش رو تاب
خاهر داداشاش میگفتن مامانم دو روز با تو باشه بیست سال جوون میشه
و همینجوری ادامه داشت ک تاشب من روی واقعیمو نشون دادم😐😂