سلام وقتتون بخیر
امیدوارم حالتون خوب باشه
اکثر نظراتتون رو خوندم و فهمیدم مردم ما تنها کاری که خوب بلدن انجام بدن قضاوت کردنه. من کمتر از یک درصد زندگیمو بهتون نشون دادم و شما صددرصدش رو قضاوت کردید البته بجز معدود نفراتی که واقعا متوجه شدن عمق مشکل کجاست.
نمیشد تک تک جواب بدم و ترجیح دادم مجدد تاپیک بزنم و بیان کنم.
من خودم میدونم مقصر صددرصدم و حتی گفتم نیم ساعت بعدش رفتم از دلش دربیارم و گفتم بریم خونه مامانت ولی دوباره ناراحت شدم...
دلم گرفت،،، دلم گرفت از اینکه هیچکس متوجه نشد فنجون بهانه ست من کلا آدم زودجوشی هستم و زودم آتیشم فروکش میکنه
یه سریا گفته بودن بدبخت ندید بدید عزیزم من توی زندگیم چیزایی دیدم ک شما حتی توی رویاهات هم نمیتونی تصور کنی.
یه سریا گفته بودن چقدر اخلاقت گُهه خواستم بگم توی نامزدیمون(عقد نه، صیغه بودیم )سر یه چیزای فوقالعاده مسخره تر از فنجون شوهرمو کتک زدم حتی یه بار تاپیک زدم برید بخونید. یه بار گوشیو توی ماشین چنان پرت کردم که گوشیم صفحه اش شکست و البته سریع بعدش عذرخواهی کردم. اگه ویژگی های مثبت دیگه ای نداشتم شوهرم اصلا عقدم نمیکرد، خیالتون راحت حتی بهم دست نزده بود ک عذاب وجدان داشته باشه از اینکه ولم کنه بره.
یه سریا گفته بودن تو زن زندگی نیستی گل نازم من توی نامزدی و دو سال از زندگیم اینقدر از خودگذشتگی کردم که همسرم همش میگه[[[ اینقدری ک تو به فکر منی حتی پدرمادرم به فکر من نیستن]]]
موقع عروسیمون شدیدا دستش خالی بود
سرویس عروسی من نقره هم نبود بدل بود چون نخواستم به شوهرم فشار بیاد. تالار عروسی دنبال ارزون ترین تالار بودم چون نخواستم به شوهرم فشار بیاد یه تاپیک زدم به نام تالار فرهنگیان برید بخونید. خانواده شوهرم 700تا مهمون عروسی دعوت کردن من چون نمیخواستم به شوهرم فشار بیاد خدا شاهده 50 تا دعوت کردم هرچی خانواده شوهرم زیاد میکردن من کم میکردم ک به شوهرم فشار نیاد. پدر مادرش 10 میلیون بهش ندادن البته که وظیفشون هم نبوده ولی من موقع عروسی 70 میلیون قرض دادم و بهش نگفتم واسه بابامه تا غرورش خرد نشه و خیلی چیزای دیگه.
هر روز شوهرم میگه نمیدونم تو جواب کدوم کار خوبم بودی ک خدا تورو به من داد. بخاطر تشکر خونه و ماشینش بنامم زده و ان شا الله اگه جور بشه تا چند وقت دیگه زمین به نامم میکنه ک خدا خودش میدونه به میل خودشه نه به درخواست من. کار شوهرم آزاده و $درآمدش خداروشکر خوبه هر روز درآمدش میزیره به حساب من ک به جان مادرم قسم اینم به میل خودشه، نه به خواست من.
شمایی که ادعاتون میشه زن زندگی هستید کدومتون شوهرتون اینکارو کرده واستون ؟
بعد از ماه رمضان عروسی دختر خالم مثل خواهرمه چون هرچی طلا بعد از عروسی واسم خرید بخاطر پيشرفت کارش فروختم بجز حلقه دستم هیچی طلا ندارم شوهرم همش ناراحته ک آبروم جلوی فامیلات میره. بهش گفتم ناراحت نباش نقشه میکشم ک به یه بهانه عروسیش نریم تا تو خجالت نکشی بخاطر غرور شوهرم عروسی خواهرم نمیرم آنوقت شما میگید من زن زندگی نیستم؟؟؟
از اون شب صدبار بهش گفتم ببخشید بخاطر رفتارم میخوام برم دکتر تا قرصی چیزی بده رفتارم آروم بشه، به خدا قسم شوهرم میگه کُپی قیزیِ من، لازم به دکتر نیست من تورو با همین اخلاقت دوست دارم گاهی اوقات هیجان واسه زندگی خوبه البته به شوخی میگه، بچه بیاد درست میشه اخلاقت ولی خب من قبول نمیکنم و تا قبل از اینکه بچه دار بشم رفتارمو عوض میکنم.
کاش اونقدر راحت قضاوت نکنید. کاش میفهمیدید فنجان بهانه ی عصبانیت من بود. مثل هزار تا بهانه دیگه ک باعث عصبی شدنم میشه.
پ ن یک: اینم قبول دارم شوهرم فوقالعاده مرد خوبیه ک کارای مثبت منو یادش میمونه و جبران میکنه
پ ن دوم: سفرمون کنسل نشد الان اصفهانم ان شاالله پس فردا میریم شیراز
پ ن سوم : با چهار جمله که از زندگی طرفت میدونی کل زندگیشو قضاوت نکن.