من همسایه پدرم هستم.یه خواهرشوهردارم که شوهرش ۲سال پیش ب رحمت خدارفت. جوون و خیلی خوشگله یه پسر ۷ساله هم داره البته تا الان ۳بار ازدواج کرده. (ازدواج اولش ۱۳ساله که بوده پدرش میدش ب یه آقایی که زنداداش خودش روگرفته و چون سن آقاه کم بوده و سن زنداداشه زیاد قوا به آقاه میدن که یه زن جوون هم براش بگیرن که خواهر شوهر منو میگیره)بعد طلاق میگرن(.ازدواج دومش میدنش به یه آقا که۲۰سال ازخودش بزرگتربوده)که یه پسر۲۶ساله و یه دختر ۲۰ساله ازشوهر دومم داره.(ازدواج سومش انتخاب خودش بود ۱۰سال باهم زندگی کردن متاسفانه شوهرش تصادف کرد وفوت شد)البته ازدواج سوم زن دوم این آقا شد. من و شوهرم پدرامون پسر عمو هستن.پدرم باخواهرشوهرم صحبت کرد گفت جوون و خوشگلی ازدواج کن. اینم قسم وقرآن که نه نمیخام ازدواج کنم میخام بچه مو بزرگ کنم و... حالا یه مدته خواهرشوهرم روزبونا افتاده که به یه پسر ۱۵سال کوچکتر ازخودش دوست شده وهزار حرف و...پشت سرش میگن. خواهرشوهرم گفت صیغه اش شدم. حالا دیشب مادعوت بودیم خونه مادرشوهرم بابام زنگزد رفتم خونشون باداد وبیداد گفت حق نداری بری هرجا این خوار شوهرت بود تو نباید بری آبرومن تو فامیل میره میگن تو هم لنگه خوارشوهرتی.منم قاطی کردم و به بابام گفتم من چکار اون دارم.یعنی ماحق نداریم بریم خونه مادر شوهرم. داد وبیدا و هزارحرف و...الانم بابابام قهرم و دیشبم رفتیم خونه مادرشوهرم.
یه کم محدود کن رفت و‌امدت رو
کاری با تاپیکت ندارم
ولی از زندگیه خواهرشوهرت میشه یه فیلم ترکیه ای ساخت ، اونم ۵۰۰ قسمت 😑
خب پدرت هم نگرانه آبروی شما و خانواده است .هر چند خطای اون به شما ربطی نداره ولی خب قدیمیا افکارشون یه جور دیگه است. کاش با بابات دعوا نمیکردی اونم به خاطر کی....
دلم برای خواه شوهرت سوخت.
زندگی نکرد.
چقدرم پدرش،بی عقل و بیشرف بوده، چکار کرده با زندگی این بدبخت.
پدرتم حق نداره تو زندگی بقیه دخالت کنه
خو بگو باشه و راست و درست میفرمایید ، از این ور هم میرفتی خونه مادرشوهر ات
نباید انقد تند به پدرت میگفتی هیچ وقت بخاطر بقیه به پدر مادرت تندی نکن اروم تر هم میشد موضوع رو توضیح داد
مشکل اینجاست بالاخره تو هر فامیلی هم بدهیت هم خوب .من خیلی از خانواده پدریم یعنی عمو وزنعموهام ودختراشون چیزادیدیم.ولی ب روی بابام نمیاریم. بعد هرموقع منو میبینه اینقد توهین ب خواهرشوهرم وشوهرم میکنه؟منم ب بابام گفتم ما چکار کسی داریم. منم خیلی چیزا از خانواده تو بلدم ولی حرمت نه میدارم ولی تو اصلا غرور منو شوهرم برات مهم نیست
باباهامون پسرعمو ان. بدیش اینجاست یه عمو دارم فتنه ی فامیله اینقد حرف میاره برا بابام که به بابام گفته بود دامادت رویعنی شوهرمن و راضی کن تا خواهرش وبکشه.منم گفتم عموم زیادی غیرت داره زن ودختر خودش وبکشه. بابام خیلی به حرف عمومه. بعد عموم بی ناموسی های خودش رونمیبینه خودش ومیزنه به خریت برا مردم تصمیم میگیرن. واسه این بابابام تند برخورد کردم
