امشب مهمون داشتیم مهمونمون یه چیزی گفت
یاد آخرین مهمونی خانواده پدریم افتادم
یه عمو دارم سالی دو سه بار فقط مهمونی میده
یه سری جاتون خالی خورشت بادمجان درست کرده بود هم مرغ روی خورشت بود هم گوشت(دو تا تیکه کوچیک بودا)
بعد خورشتا دو نفره بود من و آبجیم با هم بودیم. آبجیم یه تیکه از گوشت خورد سهمیه منم گذاشت
عادت دارم چیزای خوشمزه رو آخر غذا بخورم مزش بمونه
عاقا وسط غذا خوردن عموم یه قاشق داد به آبجیم گفت انگار گوشت نمیخورین اینو بردار بذار واسه بابات
یه بارم کنار من نشسته بود قسمت کنار ران مرغ که یکم رنگ تیره تری داره رو گذاشته بودم تو قاشقم
قاشق رو آوردم بالا یهو گفت این قسمت رو نخور خب نیس
تو فامیل پدری سر سفره اعصاب آدم خراب میشه از بس فضولن