منو شوهرم چندتا دوست داریم
باهاشون در ارتباطیم
چندبار برا شام و ناهار اینا دعوتمون کردند
حالا شوهرم به زور فردا اونارو دعوت کرده بریم پارک برای ناهار و شام
االبته غذای ناهارو مامانش برامون اماده کرد
کل زحمتا افتاده گردن مادرش
من دندونم درد میکنه
بعد میگم چرا اینقدر عجله میکنی سرفرصت دعوتشون میکنیم
بعد باهاش بحث کردم
میگه این دیگه اخرین روز تفریح مونه
رفته تو قیافه برای من
خودشم هیچ کمکی نمیکنه😐