بهونه های الکی آورد
بعد نمیدونم همسرم تلفنی باهاشون ارتباط گرفت من متوجه نشدم بعد اومد گفت شب میریم اونجا
رفتیم نشستیم اومد گفت ما تا حالا به زور خونه ی شما نیومدیم که شما به زور اومدین
انقدررر دلم شکست رفتم توی دستشویی حیاط نشستم به گریه کردن
ما با یه ذوقی رفتیم
از طرفی فکر میکردم روز اول عید باید بریم خدمتشون
میترسیدم ناراحت شن اگر نریم
چون سمت ما رسمه روز اول میرن خونه مادر
چقدرر نفهم دیگه نرو خونشون تا عمر داری پاتو نزار
.
چند ساله ازدواج کردی؟ "
دیگه نرو
همه جای دنیا رسمه میرن خونه ی پدرومادر روز اول عید
مادرشوهرت چندسالشه؟
ما الان از خونه مادرشوهرم برگشتیم دستش درد نکنه چقدر پذیرایی کرد ازمون. کلا اینجوریه هرزمان از روز بری سرزده از ادم بهترین پذیراییو میکنه و همیشه هم روی گشاده دارن
یادمم نمیاد خونش حتی یه استکان شسته باشم
مث مهمون میشینم و پذیرایی میشم و اون خدمات میده با جون دل
حتی موقع غذا هم خودش میز میچینه و با برادرشوهر مجردم جمع میکنن
خیلی مهمون نوازن خیلیییی
**الان یه عده میان میخورنم الان وقت این حرفاس؟***
یکی از دلایلی که باعث میشه از عید خوشم نیاد
همش ناراحتی و دلخوری، اول خونه مامان من بریم بعد خونه مامان تو ، چشم و هم چشمی و .....
به ولله که اگ هدف شون دید و بازدید و دور هم بودن باشه
دور از جونت
دقیقا منم از اسفند ماه هی میگم بریم سفر ، هیچکس به حرف من گوش نمیده امروز روز اول عید یک دعوایی تو خونه مون راه افتاد که بیا و ببین ( البته حالا دعواهای اساسی مونده ، وایسا عید دیدنی ها شروع بشه🤦♂️🤦♂️)
