افطار خونه مامانم بودیم مامانم ماشالله باشه هرچی شکلات وگز وشیرینی باهم میاره دخترم ۶سالشه قبل شام چندتا بامیه خورد ما که افطار میکردیم شامشو کامل نخورد اومدیم خونه هی گفت مامان گشنمه شوهرم کلی دعواش کرد میخواستی شام بخوری
حق نداری چیزی بخوری تا ادب بشی سر سفره غذاتو کامل بخوری
من جلوی بچه چیزی نگفتم اونم کلی گریه کرد و خوابید
حالا به شوهرم میگم اخه این ساعت دو نهار خورده اون موقعی که ما افطار میکنیم سیرِ نمیتونه شام بخوره. میدونم درست میگی باید غذاشو کامل بخوره ولی کلی دویده بازی کرده گشنش شده الکی نمیگه یه ادم هم رژیم بگیره دکتر بهش پنج وعده میده ببین خودت دوباره کلی چیز خوردی تو مهمونی سرش به بازی بوده وقتای دیگه توخونه این کارونمیکنه
شروع کرده بگه نه توام امروز بهش برنجک دادی میگم خب هر ساااااعت میاد میگه یه چیزی بده چی بدم چقدر میوه وبادوموکشمش بدم یذره برنجک دادم کلی منو دعوا کرد نه پفیلا وبرنجک اشغاله مادر خوبی نیستی چیکار میکنی تو این خونه مگه؟ میخوای سرشونو بند کنی گفتم خودم کلی براشون غذاهای گوشتی وسالم میپزم چشاتو باز کن ببینی بعد انداخته به این که هیچچچ کاری نکردی خونه ریخت وپاش وفلان منم عصبانی شدم چوون دقیقااااا خیاطی ودرز دوختن هام تموم شده بود قبلشم کلی ظرف شسته بودمو دستشویی حمام شسته بودم
گفتم من هیچکاری نکردم کی بود لم داده بود تلوزیون میدید ودعوامون شد🙀دوباره بلند شد گوشیشودید منم گوشیشو کشیدم خاموش کردم وگفتم حق ندااااری دیگه موبایلتو ببینی زخم بستر گرفتی اونم هی گفت وحشی منم بازوشو محکم نشگون گرفتم گفتم حالا که وحشیم بذار واقعی باشم نه کیک!!!!این چند روزم لازم نکرده خونه باشی بلندشو برو سرکار