خونه مادربزرگ من ی زیر زمین داشت که مادربزرگم همیشه میگفت از اونجا صدای آب و گریه نوزاد میاد. ما میگفتیم خب چرا ما نمیشنویم و اون از این موضوع خیلی ناراحت می شد. تا اینکه ی روز من اونجا موندم و....
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
تا اینکه فهمیدیم دایی کوچیکم میره صدا درمیاره مامان بزرگمو اذیت کنه آخرشم زنداییم با دمپایی ابری که با رنگ چشای عمم هارمونی خاصی داشت،تا میخورد زدش دلمون خنک شد (لطفا ناراحت نشیا🥲😂🦋)
مادر بزرگم آلزایمر گرفت:) یه روز عکس عروسی خودشو روی دیوار دید گفت این کیه آرش منو بغل کرده 🥲 مادر بزرگم خودشو فراموش کرده ولی پدر بزرگم نه عشق همینه آدم خودشو فراموش می کنه ولی عشق شو نههه🖤🖤🖤🥀لیلی که شدی حرف مرا می فهمی 🖤 مجنون تموم غصه ها نامرده 🥀 کاربر قدیمی هستم😜 خدااااا میشه من و عشقم به آرزو های قشنگ مون برسونی🤲❤