خیلی داغونم مشکل خیلی بدی دارم خیلی بد
ی مدت قرار بود از سوهرم جدا بشم از تنهایی خونه مدرم بودم با ی اقایی صحبت کردم وفتی سرفتم سره زندگیم سوهرم فهمید یخرده اسکرین ساتو این جیزا دید
من مجبور سدم ب انکار گفتم مال من نیست تو گروه خودکار ذخیره سده
شوهرم با جاقو رفت سراغ پسره
اون مسره هم زد زیرش گفت من خانومت رو نمیسناسم با ی خانوم ویگه هم اسم زنت دوست بودم برا ازدواج
شوهرم گفت شماره اون زنو بده اون میره هم شماره یکی داد گفت من اسمم سمیراس
الان شش ماه نانم خونه این سالدتحویل رو با گریه شروع کردم
همش از خودم میپرسم ایا باور کرده با نه
زندگبم الان روی روال قبله ولی میدونم شوهرم باور نکرده
نمیدونمم
خیلی پشیمانم ولی خب خدا قراره با یاشتباه زتدگیمو داغون کنه؟