بچه ها امروز خیلی داغونم خیلی با شوهرم دعوام شده دست روم بلند کرده بدم زده خیلی از خدا گلایه دارم چرا من خیلیا از بیرون فکر میکنن خیلی خوشبختم میگن شوهره آرومی داری ولی نمیدونن چیا میکشم به خاطره پسرم تحمل میکنم نمیخوام بی مادر بزرگ شه از یه طرفم نمیتونم به خونوادم چیزی بگم چون یه برادر مریض دارم همین بتونن به اون برسن غصهی برادرم براشون بسه نمیخوام منم اضافه شم غممام زیاده خودم تو جونی پیر شدم خستم
میشه بپرسم دلیل کتک ها و بحث واختلاف ها چیه؟ چندساله ازدواج کردی؟
ازکدومش بگن....بخوام یه کلمه بگم...بغضم میشکنه....
مشکلاتم
سرطان مادرم
قند خون شدید پدرم
شوهر فقیر معتاد زن باز خواهرم
زن هرزه برادرم
شوهر شکاکم
پسر مریضم
بگم؟
من دلم پره 😭😭 کاش هیچوقت اون اشتباه رو نمیکردم که حالا بابتش یه روز خوش ندارم خدایاکمکم کن توروقران کمکم کن
شوهرم رفیق بازه. هر شب بعد از تموم شدن کارش تا نصفه شب پیش رفیقاش می‌مونه انگار نه انگار که زن و بچه داره
اعتیاد همسرم
اینکه سال نو رو کنار هم نیستیم اون کمپه من خونه بابام
۷ ساله ازدواج کردیم اوایل به خاطره دخالت های شدید مادرشوهرم و خواهرشوهرم بود بعدا خوده شوهرم دید خیلی دخالت میکنن خودش جمعشون کرد تازگیا با مادرشوهرم آشتی کردیم خیلیم احتراممو نگه میداره شوهرم کلا دوست داره آزارم بده دلمو میشکنه زیاد بعدم عین خیالش نیست خیلی کنده تو همه چی سره اینکه گفتم مثله لاک پشتی چرا کاررارو به موقع انجام نمیدی چاه حموم گرفته دوهفتش عین خیالش نیست فحش میده منم جوابشو میدم طاقت نمیاره دست بلند میکنه
انتخاب اشتباه همسر چقدر همه بهم گفتن ولی من خر شدم
بهترین مادر دنیا داشتم پدرم ناشنوا هست آرزو داشتم شوهر خوبی داشته باشم بتونم باش درد و دل کنم آرومم کنه ولی بدتر شد همچی الان شدم غم مادرم خدایا خودت کمک همه کن دست منم بگیر
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
