سلام،الان توی اتاقم در و از رو خودم قفل کردم.
البته کسی خونه نیست
دوساله ازدواج کردم از اول خانواده این مرد با من دشمنی کردن
اوایل حس میکردم مشکل از منه
بعد دیدم هیچ کسی حتی داماد خودشونم باهاشون رابطه نداره
کم کم فهمیدم ک تو چه منجلابی پا گذاشتم
وقتی اومدم سر خونه زندگیم اونم ب اجبار شوهرم
فهمیدم آقا دلش جایی دیگه گیره
فهمیدم سیگاری و هزار کوفت و زهرمار دیگه
بارها سر یه زن دیگه با من جنگ میکرد
ولی من اصلا نمیدونستم راجع ب کی داره صحبت میکنه
اصلا چرا منو گرفته
چشماش ب شدت کثیفه
عصبی و...
بارها رفتم درخواست طلاق دادم ولی پاره میکرد
حتی گفتم توافقی...
مادرم ناراحتی قلب داره پدرمم خیلی پیره خونه نشین شده
جدیدا با خانوادش رفته تو یه تیم علیه من
من همش تنهام
در و قفل کردم اگه اومد توی اتاق پیشم نیاد شروع کنه حرف مفت زدن
امروز زنگ زدم به خاله هام و دایی ک فردا صب اونجاییم
میبینم یه دقیقه رفت بالا یه چیزی بیاره بعد داره با سه تا زن صحبت میکنه و آوردتشون تو ماشین تا بره جایی برسونتشون
حالا همیشه سر من داد میزنه برا همه کاری امروزم عجله داشت بعد تو ماشین دوباره شروع کرد لاس زدن
نمیدونم دیگه باید چکارش کنم
حای روانشناسم رفتیم ولی دوباره هیزبازی و لاس زدنشو داره
من ازش متنفرم
زنگ زدم کنسل کردم گفتم ماشین خراب شده نمیاییم
نمیخام دیگه تو این دنیای بی ارزش بمونم
دنیا ب خودی خود غم و غصه داره این کارا دیگه چیه ک اینا میکنن