ی مهمونی یجایی مثلا ی حرفی میزنم ک اصلا ب این ربط نداره یهوو الکی پاچه منو میگیره هرلباسی بخرم عینا میره میخره پشت سرم حرفای الکی میگه من واقعا نمیدونم چکنم چندبارشده کمرنگ شدم محلش ندادم ولی فایده نداره شماراه حل بدید توروخدا
خواهر کمرنگ نشو بشورش تا آدم بشه
همیشه نشسته حرص منو دربیاره
ی خیاط خوب پیدا کن برات لباس ها تَک بدوزه
ضایع میشه
ی هنر خوب یاد بگیر
که سختش باشه نتونه و ضایع شه این دوتا ب ذهنم رسید
یعنی دقیق مثل من
ما دیشب دعوت بودم خونه مادر شوهرم
جاریم با مامانش اومد چون اون هنوز عقد هم نیس
بعد منو شوهرم یکم دیر تر رفتیم چون شوهرم شیفته بود
بعد وقتی منو شوهرم وارد شدیم از بزرگو کوچیک جلو‌پامو بلند شدن سلام کردن
اون دوتا جاریم سرو انداخت پایین مامانش هم خودشو زد به افطاری خوردن منم وقتی میخاستم خدافظی کنم که برم خونم با همه خدافظی کردم جز این دوتا ردیف دست همه رو گرفتم جز این دوتا
از قدیم گفتن از جاری و باجناق فامیل درنمیاد
کلا باهاش حرف نزن
مثلا خواهر شوهرم به جاریم می‌گفت که بردارش (یعنی برای شوهرم ) غذاهای مثل سالاد ماکارونی سالاد اولیه اینا بیشتر دوست داره
مامان جاریم زیر چشمی نگاه من میکرد با صدای بلند می‌گفت نهههههه دااااامااااد مننننن فقققققط کبااااب میییییخوررره
بعد همه بهش گفتن تو میدونی یا اینکه که خواهرشه ضایع شد بنده خدا خخ
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
11 ثانیه پیش
12 ثانیه پیش
16 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
