ما عید تقریبا هیچ جا نمی رفتیم چون ۶ تا بچه بودیم !
مادر و پدر خودشون می رفتن عید دیدنی
من و خواهرم مسئول پدیرایی از پهمونها در غیاب پدر و مادر بودیم !
کل ۱۳ روز اماده باش،بودیم برا مهمون یک لحظه هم ارامش،و اسایش نداشتیم ...چون از ۷ صبح تا نصف شب دونه دونه می امدن و ۱۰ دقیقه می نشستن و می رفتن !،
حتی کارتون هم نمی تونستیم بشینیم ببینم !
یعنی کل عید زهر مار بود برام!!!
تا بریم مدرسه و با جون دل مدرسه می رفتم و ...
ما رو حتی خونه عمه و خاله و.. هم نمی بردن می گفتن زشته بریم ! ولی کل طایفه از بچه ریز تا عروس و دوماد می امدن خونمون !!
الانم ۴۰ سالمهو از هر چی عید و سفره هفت سین و.. هست متنفرم !!!! از هرچی دید و بازدید هست بدم میاد ! انگار خاله بازی داریم می کنیم !
فقط،به خاطرربچه ها سفره می چینم
حتی حاصر نیستم سر سفره برای سال تحویل بشینم از بس تو بچگی اذیت شدم !