من دهه شصتی هستم.بیشترین خاطره م مربوط به پیک شادی قبل از عید نوروزه،،وقتی پیک های شادی رو بهمون میدادن , فقط قسمت نقاشی😂😂رو پر میکردم.هر روز هم که میرفتیم خونه اقوام عید دیدنی ،این پیک هم با خودم میبردم که سوالاشو هر کی بلده حل کنه از بس سخت بود.بعد روز 13به در که از مسافرت برمیگشتیم ساعت یک و دو شب که همه خواب بودن من بیچاره باید تا نصفه شب بیدار می موندم باقیمانده شو حل میکردم.فقط نمیدونم چی بود این پیک ها همش استرس بود.
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
داشتم بازی میکردم خیلی دور بودم از خانواده یه نفر دزدیدم نمیدونم قصدش چی بود اما پشیمون شد بعد اونجایی که بودیم مثل کوه بود این تو جاده ولم کرد گفت برو دیگه راه رو گم کردم
امیرعلی من تو در وجود من ریشه کرده ای تو یه تیکه از قلبمی که همه جا با خودم دارمت 🖤
قبل عید لباس نو واسم میخریدن و مامانم میزاشت کمد من هزار بار دوراز چشم مامانم کمد باز میکردم نگاه میکردم دنبال فرصت که بپوشم باز بزارم سر جا تو کمد . هوا قشنگ بوی عید داشت حتی خونه ها یک بوی خاص الان اون بو نیست . قبل رفتن به خونه کسی حسای میکردم تا ۱۳ قشنگ جا برای رفتن داشتیم اینقدر که هفت پشت اون طرف تر رو میرفتیم .حساب و کتاب میکردم چقدر عیدی میگیرم مامان و بابام میگفتن بده ما نگه میداریم نگه داشتن همانا پس انداز همانا دیگه نمیدیدیم پول رو .جوراب دورش تور داشت . ساق شلوار سفید . کفشا ورنی پاشنه بلند