رفتم تو صف بایستم برای پرو لباسم
اتاق پرو بغلی یه خانم متاهل بود داشت لباس پرو میکرد
همسرشون یه آدم قد بلند و خیلی چاق با موهای مشکی پر کلاغی بدون ریش و چشمای مشکی و درشت درکل چهره زیبایی نداشت ولی بامزه و دلنشین بود
اومد پشت در اتاق این خانم با کلی لباس و شلوار اوریون از دستش
هی میرفت و می آمد با لباسهای رنگی و مختلف
هی به همسرش نگاه میکرد میگفت این چقدر خوشگله اینو بپوش این سایزش خوبه؟ اون تن خورش قشنگه برم بیارم؟!
کدومو دوست داری؟
هرچی که خودت انتخاب کردی بردار ولی این که من میگم هم بردار میخوام خودم بگیرم برات بهت میاد !
اینقدر قشنگ و دقیق راجب لباسها نظر میداد که اصلا یادم رفت تو صف بودم دلم میخواست بایستم فقط گوش بدم
خیلی آدم خوش ذوقی بود
یهو به خودم اومدم دیدم نوبتم شده رفتم تو اتاق پرو اشک تو چشام جمع شد
قبلا همسر منم اینطوری بود ... قبلا :)
میشه برای آرامش رابطمون دعا کنید ❤️
نیازمند دعاهای قشنگتونم وضعیت زندگیم اصلا خوب نیست
نمیدونم چیکار باید کنم دیگه کم آوردم 🙂