چرا انقد بعضی شوهرا بدن که ما اینجا میایم ازشون میگیم و به دردودل نیاز پیدا میکنیم چرا بهمون این اجازه رو ندادن بریم باخودشون دردو دل کنیم چرا هممون از شوهرامونمتنفر شدیم بنظرتون اگه میدونستن انقد دارن زناشونو رنج و عذاب میدن اصلاح میشدن اگه میدونستن دقیقا مشکلمون چیه درست میشدن نکنه همین حسایی که ما درموردشون داریم اونا هم از ما دارن
من نمینالم با اینکه کلی عیب داره خب منم دارم مگه من بی عیبم که اونم باشه زندگی خودمم هیچ وقت با کسی مقایسه نمیکنم حرفای مامانمم راجع به شوهرم گوش نمیدم. چون اون فکر میکنه یه شاهزاده با اسب سفید بی نقص باید دامادش باشه ولی رفتارای خودمونو نمیبینه ولی با همه اینا دلم برا زندگی مجردی تنگ شده😂😂😂😂😂
من نمینالم با اینکه کلی عیب داره خب منم دارم مگه من بی عیبم که اونم باشه زندگی خودمم هیچ وقت با کسی ...
آره همه ی اینا هس حق باتوعه ولی زندگی مجردی یه چیز دیگه بود اونموقع ها فک میکردم چقد خونه ی باباها بده ولی الان از این حرفم پشیمونم خونه بابا یچیز دیگس
من اوکی هستم باهاش. دیگه میدونیم دلخوری هم پیش بیاد ناخواسته بوده
من همیشه محترمانه و با ادب نظرمو بیان میکنم. هر جا ادب نشون دادم و بی ادبی دیدم عین خودشون رفتار نمیکنم و نمیگم با هرکی عین خودش، فقط به این فکر میکنم که من از یه گوساله توقع ادب ندارم! چون اون تو طویله بزرگ شده، از طرفی بین گاوها هم رشد کرده! در مورد خیلیا هم همینطوره. مراقب شخصیت خودتون باشید🤩🌹سر تا پایم را خلاصه کنندمی شوم "مشتی خاک"که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه، یا "سنگی" در دامان یک کوه، یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس، شاید "خاکی" از گلدانیا حتی "غباری" بر پنجره! اما مرا از این میان برگزیدند :برای" نهایت"برای" شرافت"برای" انسانیت"و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :" نفس کشیدن "" دیدن "" شنیدن "" فهمیدن "و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمیدمن منتخب گشته ام :برای قرب برای رجعت برای سعادت من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:به انتخاب، به تغییر ، به شوریدن، به" محبت "