احساس میکنم مادرم چشم نداره موفقیت منو ببینه چون از من بدش میاد مادرمن انگار عقده داره خوشش نمیاد اینو ببینه که من از برادرم موفق ترم چون برادرم رو خیلی بیشتر دوست داره
از مادرم متنفرم
دقیقا مثل مادر من
مادرم منم فقط دوست داره پسرش موفق بشن شوهر من میره کار یا ماشین عوض کنیم پولی به دست بیارم بدش میاد
مادربزرگم نسبت به مامانم اینجوریه اما مامانم باور نمیکنه
اسی خیلی سخته واقعا حق داری ناراحت باشی
از مادرم بدم میاد
بچه من خیلی دختر هدف مندی هستم اما وقتی مامانم بهم میگه کمکت میکنم که به یه هدفی برسی از تلاش کردن برای رسیدن به اون هدف ناامید میشم و بیشتر از مادرم بدم میادکه چرا این حرف رو بهم زده حس میکنم خودم به اندازه کافی توانمند نبودم و اعصابم بدجور از مادرم بهم میریزه چه کارکنم این حسم بره
من پدر شوهرم ب بچه هاش حسادت میکنه ..
ب ما و خواهر شوهرم می‌گفت ماشین نخرید ب دردتون نمیخوره ... بعد تا دید خریدیم سریع خودش رفت ماشین خرید ، ماشین هم خریدیم قهر کرد چرا با من هماهنگ نکردید خریدید و تبریک نگفت ...
کربلا رفتیم قهر کرد و بهونه کرد چرا با من هماهنگ نکردید گذر نامه گرفتید و...
از این مدل آدم ها باید پنهان کاری کرد
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
