سلام ممنون میشم کمکم کنید
زمان خیلی زیادی نیست که من نامزدیمو بهم زدم و خب تازه دارم به یه ثبات نسبی توی زندگیم میرسم و خودم رو پیدا میکنم
متاسفانه به خاطر یه سری اتفاقات اصلا هیچ تمایلی به ورود یه اقا به زندگیم ندارم 😣 ترسیدم راستش در واقع
اشتباه کردم با خالم درد و دل کردم راجب ترسم از اقایون
و حالا اشتباه برداشت کردن و خب
یه خواستگاری ترتیب دادن 😐
شرایط جوریه که مامانم کاملا با خالم هماهنگه بابامم رو حرف مامانم حرفی نمیزنه
و چند روزه هرچی توضیح میدم من اصلا شرایط روحی حضور پیدا کردن واسه همچین چیزی رو ندارم اصلا درکم نمیکنن
و برعکس خالم میگه که یه مرد دیگه لازمه تا نامزدم رو فراموش کنم
و از اون سمت مامانم هم توجیهش اینه که اشنایی صورت بگیره نهایتا نشد یکی دیگه و دو ماه سه ماه اشنا بشیم شاید شد🤦♀️
قرار گذاشتن برای 28 ام که انگار اونا بیان و حتی ایام عید خونه ما ساکن هم بشن چند روزی 😐
من الان نمیدونم واقعا چیکار کنم
چجوری تحمل کنم همچین چیزی رو دقیقا وقتی که تازه دارم اروم میگیرم
گوششون هم بدهکار نیست
من چجوری این قرار رو کنسل کنم؟
و اصلا چه برخوردی داشته باشم؟ از این دخالت بیجا واقعا خستم
تا هم تهدید میکنم که نمیام و این حرفا میگن ابروی ما رو میبری خب من چیکار کنم؟