بچه ها یک ماه پیش من با یک پسری رفتم سر ملاقات اولیه آشنایی جهت خواستگاری. پدرم معرفمون بود. پسری بود که گزینشش کرده بود برای استخدامی و میگفت خیلی خوبه، معتقده و ... من 33 سالمه پسره 35 بود.
خلاصه بعد از قرار اول فهمیدم من خیلی قرتی هستم اما اون ساده و خیلی مذهبی.. البته تیپش قشنگ بود.. مذهبی خوبی هم بود.. وقتی فهمید من نمازام یکی در میونه یه جوری شد... دیگه رفت که بزنگه... تا سه هفته بعدش که مادرش زنگید و به مادرم گفت پسرم خیلی تعریف کرده از دخترتون اگه میشه مجدد ببینن همو، اینبار با مادرا... ما رفتیمو پسره گفت من خیلی با خودم کلنجار رفتم یکی بابت نماز یکی حجابتون و اینکه دختر عملی دوست ندارم.. گفتم من فقط بینیم عمله صورتم مدلش همینجوره و حجابم رو مشکلی ندارم، رعایت می کنم.. اخه خیییلی بی حجابم نیستم واقعا.. و نمازم نه به خاطر شما به خاطر خدا میخونم و حواسم هست... گفت به نظرم برو فکر کن ببین میتونیم مچ باشیم با هم.. گفتم هیچ دو نفری عینا مثه هم نیستن اگه بخوان تا حدی ممکنه.. گفت نهههه برو درست فکر کن تا آخر هفته خبر بده... آقا آخر هفته مادرم زنگ زد، مادرش گفت پسرم میگه ما عقایدمون با هم جور در نمیاد😑😑😑😑 وااااااقعا موندم به خدا، ینیییی چی...
بعده صد سال از یکی خوشم اومد اونم اینجوری شد...