یادمه همین موقع بود،
من ترم سه بودم وداشتم خسته و کوفته از دانشگاه برمیگشتم روزای آخر سال بود و اگه کمی دیر میکردی به ترافیک قفل بندون تهران میخوردی ،خلاصه هرطوری بود خودمو به خوابگاه رسوندم و شروع کردیم جمع کردن وسایل و چمدون ها تا فردا بریم دنبال بلیط اتوبوس یا قطار.
یکی از دوستانم داشت تختو جابجا میکرد که مچ دستش کاملا در رفت و شروع کرد به جیغ و داد ،زن عموی من شکسته بندی و اینا بلد بود منم یه چیزایی یاد داشتم. خلاصه که گفتم اینو بگیرید تکون نخوره من جا میندازم😐 سه چهار نفر ریختن این بشر رو گرفتن من هم کمی دستشو این ور اون ور کردم و دوسه باری تاق توق صدا داد و گفتم درستش کردم
حالا این بنده خدا شروع کرد دادن زدن که بدترش کردی دردش هزار برابر شده ،هرجوری بود ما ایشونو بردیم بیمارستان سینا ، یه اقای جوونی هم پزشک کشیک بود، بعد از کلی عکس برداری و اینها ایشون گفتن که این دست کاملا جا افتاده و مشکلی نداره فقط مراقبت کنید فقط کجا جا انداختید ؟
گفتم خودم استاد کار بودم و مدل جا انداختنم رو نشونش دادم ایشونم کلی خندیدن😂😂نمیدونم یادتون هست یا نه ولی اونموقع های یکسری گوشی هایی بودن شکل مکعب مستطیل همه هم یکی ازش داشتن و از نشونه های با کلاسی بود، بنده هم داشتم 😂
خلاصه ایشون از همراه بیمار شماره منو برداشته بودن و تماس گرفتن و بعدددش آشنایی و قرارو اینها ...
و خلاصه بعد از پنج ساللل تمام دوستی هرچند به سختی، ولی اومد بنده رو گرفت😂