بچه که بودیم مامانمون نمیزاشت بریم بیرون
الان که بزرگ شدیم مامانمون میزاره ولی کسی رو نداریم بریم بیرون :)
برف که اومد کسی رو نداشتم باهاش برم برف بازی
چهارشنبه سوری کسی رو ندارم باهاش برم آتیش بازی
عید هم همینطور رفت و آمد زیادی نداریم
بابامم مریضه خانوادگی هم نمیتونیم بریم تفریح یا مسافرت
دوس پسرمم هیچوقت پایه خوشگذرونی با من نبود دوساله باهاشم تا حالا ی برف بازی با هم نکردیم همیشه رفیقاشو ترجیح داد
آخرم میگه من کنارتم چ کنار من بودنی که من اینقد احساس تنهایی و بی کسی میکنم
چقد دلم گرفته اشک تو چشمامه :))💔