بچه ها نمیدونم شمام اینجورید یامن خیلی نشخوارفکری دارم قبل اینکه ازدواج کنم یعنی برم خونه خودم فک میکردم رابطم بامامانم خوبه اما بعدازدواج وقتی مادرجاریمو دیدم فهمیدم چقد اختلاف هست بینمون وضع مالی اونا ازمابهتر اما من چیزی ک برام خیلی مهم اون محبت من شاغلم درامد دارم شوهرم به شدت ادم خوبیه و دوستم دار اما همیشه کمبود وحس میکنم ازوقتی ازرواج کردم یادم نمیادمامانم یه تیکه لباس برام گرفته باش انگار وقتی شوهرمیکنی دیگ انداخته میشی دور ولی مادرجاریم عیدا همیش برادخترش لباس میگیز مناسبتا مثل روزدختر مثل تولد کادو میگیر اصلا ایناروبزارم کنار یه بارزنگ نمیزن بگ دلمون براتون تنگ شده یه سر بیاید اینجا درصورتی ک مادرشوهرم همیشه هم بریم بازم دلشون میخاد بریم بخاطر مسافت هفته ای یه بار میرم خونه مامانم اون بارم میرم اگع ازصدجا دیگه هم ناراحت باشن یه جوری نشون میدن که باخودت میگی چرا من اومدم اینجا یکبار درهفته میرم اونم یه غذایی درست میکنن که شاید حتی شوهرم اصلا دوست نداشته باش خیلی سخته برام که مادرشوهرم ازمادرخودم مهربونتر بهتر مادرجاریمو میبینم دوستامو میبینم انقد دختراشونو دوست دارن به خدا حسودی نیستا ولی خب ..
طلا داشتم خودم زمان مجردی با پول های خودم که تو خونه لواشک بسته بندی کرده بودم برای خودم یه نیم ست و یه تک النگو بزرگ خریده بودم اونا رو هم برای جهیزیه فروختن