دو تا هم غذا آورده ( کباب ) با چند تا سالاد گرم کردم یکیشون خودش خورد گفت تو نمیخوری گفتم میل ندارم و ( نمی خوام بخورم اونا ک منو دعوت نکردن چرا غذاشونو بخورم )
درضما مادر شوهرم تو کار جادو جنبله میترسم بخورم
شوهرم از وقتی برگشته از اونجا ب من قیافه میگیره عوض اینکه من ناراحت بشم با این ک منو دعوت نکرده بودن شوهرم بدون من رفته و شبم مونده با اون خانواده بی حیا ک تاپیک های قبل توضیح دادم منم شب رو تک تنها موندم الان آقا واسه من قیافه میگیره
تازه اسباب کشی کردیم تک تنهام همه جارو تمیز کرده بودن ضرفا مونده بود فقط اومد داد زد چرا من رفتم هیچکاری نکردی و فعلان بهمان الآنم قیافه میگیره واسه من
تاپیک های قبلی رو بخونین متوجه میشین چی ب چیه
الان من چجوری رفتار کنم ؟