ما از اول جفتمون همو دوست داشتیم ولی به زبون نیاورده بودیم البته یه بار ایشون بعد معذرت خواهی گفت من نتونستم فراموشت کنم.
الان بعد ۱۰ ماه ایشون برگشته میگه ببخش آدم میشم گفتم من نمیتونم اعتماد کنم باید با خانواده بیای خواستگاری نشون بیاری میگه قبوله
از طرفی میگم ما از لحاظ خانوادگی و مالی و همه چی خیلی بالاتریم ایشون هیچی نداره حتی ماشین و ما خانوادگی چند تا ماشین و اینا خودمم برا تحصیل قراره برم خارج کشور
از طرفی هم میگم یه فرصت بدم پسر خوبیه هم دوسش دارم هم اهل هیچی نیست سیگار و اینا، کاریه باشگاه میره
بازم ته دلم میترسم همه چیو خراب کنه
انگار اولش که آشتی میکنم خوبه بعد دو ماه سرد میشه
حالا شما جای من بودین چیکار میکردین؟