وای بچها نزدیک بود سکته کنم صبح شوهرم ک رفت سرکارمنم دوباره گرفتم خوابیدم بچهامم خواب بودن نمیدونم چندساعت گذشته بود ولی میدونم خابم برده بود یهو با صدای وحشتناکی از خواب پریدیم چادرمو سرم کردم رفتم بیرون دیدم ی ماشین زده ب دیوار خونمون راننده دیده نمیشد فقط دستش از ماشین افتاده بود بیرون شیشه ماشینش پایین بود همسایه هامون همه ریخته بودن بیرون طفلی زن همسایمون دید رنگم پریده ترسیدم برام ابقند اورد خیلی صحنه بدی بود هنوز دستام میلرزه بچهام بیقراری میکنن معلوم نیس راننده چش شده بود بیچاره زود اومدم تو خونه من ولی خیلی روز بدی بود امروز😑😑😭😭