2777
2789
عنوان

مسافرت رفتن با نوزاد۵۰روزه

| مشاهده متن کامل بحث + 391 بازدید | 30 پست

من با یه بچه شش ساله و نوزاد نه ماهه مسافرت رفتم، همسرم خیلی کمک میکرد و اینکه نوزادم شبای کولیک رو گذرونده بود و خوب میخوابید ، با این شرایط اوضاع قابل کنترل بود ، اما یکم سخت گذشت، شما شرایطت خیلی سخت تره

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

من پارسال رفتم با نوزاد ۲ماهه که کولیک و رفلاکس داشت. نمیگم اصلا اذیت نشدم، ولی خب اطرافیان درک میکردن و واقعا مادرشوهرم خیلی وقتا تلاش میکرد اروم نگهش داره من یه کم بخوابم.

من همیشه محترمانه و با ادب نظرمو بیان میکنم. هر جا ادب نشون دادم و بی ادبی دیدم عین خودشون رفتار نمیکنم و نمیگم با هرکی عین خودش، فقط به این فکر میکنم که من از یه گوساله توقع ادب ندارم! چون اون تو طویله بزرگ شده، از طرفی بین گاوها هم رشد کرده! در مورد خیلیا هم همینطوره. مراقب شخصیت خودتون باشید🤩🌹سر تا پایم را خلاصه کنندمی شوم "مشتی خاک"که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه، یا "سنگی" در دامان یک کوه، یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس، شاید "خاکی" از گلدان‌یا حتی "غباری" بر پنجره! اما مرا از این میان برگزیدند :برای" نهایت"برای" شرافت"برای" انسانیت"و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :" نفس کشیدن "" دیدن "" شنیدن "" فهمیدن "و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمیدمن منتخب گشته ام :برای قرب برای رجعت برای سعادت من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:به انتخاب، به تغییر ، به شوریدن، به" محبت "

فکرنکنم بهت خوش بگذره با این شرایط شما هیچ جا راحتراز خونه ی خودت نمیشه.مگر اینکه اونجا کمکی زیاد داشته باشی مثلا خانواده ها خیلی توی بچه داری بهت کمک کنن و ازت انتظار کمک نداشته باشن

اول گفتی نوزاد باخودم گفتم کوچیکه دیگه اذیت زیاد نداره تااینکه گفتی بچه سه ساله داری  من باشم پامو از خونه بیرون نمیذارم چون هیچی از مسافرت نمیفهمی ک بکار، حسابی اذیتم میشی

من خودم یدونه یکساله دارم اصن عذاب میکشم پامو از در بیرون میذارم

تواگر دغدغه‌ات مردم شام و یمن است/من دلم پیش غریبی‌ست که نامش وطن است🥀🤡مـــــردیم از خوشـــــــی🤡

وای خواهش میکنم نرو نه تنها به تو خوش نمیگذره باعث میشه به هیچکس دیگه هم خوش نگذره شب تا صبح نوزاد گریه میکنه و جیغ و داد حال همه ی مهمونا و میزبان و میگیره 


بمون خونه ی خودت نه حال خودت و خراب کن و نه عید و کوفت دیگران کن 

خوشا به بخت بلندم که در کنار منی  
چند نفرید اتاق جدا بهتون میدن یا از اوناس که ده نفر تو یه اتاقن؟ 

احتمال زیاد ۱۰نفر تو ی اتاق🤨سمت من اتاق جدا داریم ولی اصلا دلم نمیخواد برم.

ولی سمت همسرم هیچ وقت ب ما اتاق جدا ندادن.همیشه زنونه مردونش کردن حتی وقتی نامزد یا تازه عروس بودم..منم بخاطر همین موضوع ۳ سال نرفتم اصلا .هرسال ی بهونه اوردم پیچوندم نرفتم.ولی امسال دیگ بگم همسرم میخواد غر بزنه ک تو همیشه مخالفی و فلان

پارسالم ک نرفتم کلی دعوا داشتیم.خودش رفت ولی تاچندماه همش ب من تیکه مینداخت

اگه اعصابت فولادی هس برو وگرنه که سفر با دوتا بچه کوچیک دردسرش زیاده خوشی و لذتش واسه شوهره شمام همش ...

اره دقیقا میدونم همسرم واسه خودش ب سیر و سیاحتش میرسه.شبا راحت میخوابه.من باید شب تا صبح بچه داری کنم .صبح هم انگار ک اتفاقی نیفتاده پاشم ب سر وضع خودم و بچه ها برسم بگم بخندم و برم ب گشت و گذار برسم😏

احتمال زیاد ۱۰نفر تو ی اتاق🤨سمت من اتاق جدا داریم ولی اصلا دلم نمیخواد برم. ولی سمت همسرم هیچ وقت ...

به شوهرت بگو میام اما من با دوتا بچه شرایطم خاصه اگر میتونی شرایط رو برام آماده کنی ازم انتظار داشته باش بیام وگرنه دو تا بچه با خودت هستن به من ربطی ندارن بگو خودت میری سمت مردونه راحت میخوابی میخوای منو با دو تا بچه زجر بدی 

یا شرایط رو آماده میکنی یا دوتا بچه با خودت هستن 

بکم بچه ها رو بنداز سرش درست میشه

جا نیست حالاچه اصراری این همه آدم برن بشینن تنگ هم

باید بریم خونه مادربزرگش اونجا داییش ایناهم میرن اونجا.مامانبزرگ و بابابزرگش تو اتاق خودشون میخوابن بقیه هم زنها تو ی اتاق دیگه مرداهم توحال😏😏😏

ی بار تازه عروس بودیم خیلی دلم میخواد پیش شوهرم بخوابم.بهش اصرارکردم بیابریم خونه دوستت شبم اونجا بخوابیم .گفتم اونا زن و شوهری پیش هم میخوابن ماهم پیش هم.دیدم اونا هم جای منو خانوم دوستشو طبقه بالا انداختن همسرم و دوستشم طبقه پایین😏😏😏بخاطر همین کلا از شهرشون متنفرم دلم نمیخواد اصلا پامو اونجا بذارم.

ب همسرم میگم تو چرا شرایطو فراهم نکردی نگفتی جامونو جدا نندازن میگه حالا چی شده منم دوستمو ندیده بودم بعد مدتها دیدمش دلم میخواست پیش اون بخوابم تا صبح حرف بزنیم.ی بار من خواستم بهم خوش بگذده توچرا همش غر میزنی

به شوهرت بگو میام اما من با دوتا بچه شرایطم خاصه اگر میتونی شرایط رو برام آماده کنی ازم انتظار داشته ...

اولش میگه باشه.بریم اونجا کلا یادش میره.هروقت میریم شهرستانش همیشه دیگه یادش میره زن داره کلا با دوستش بیرون میرن و با اون وقت میگذرونه بیشتر‌.حرفم میزنم میگه این همه زن تو خونه ان توهم بمون منم اومدم بهش خوش بگذره.ی بار بخاطر من بذار بهت بد بگذره

پسرمم میره پیش شوهرم ولی تا یکم اذیت کنه فوری داد و بیداد میکنه و حوصلش نمیکشه دوباره پسرم میاد سمت من

اول گفتی نوزاد باخودم گفتم کوچیکه دیگه اذیت زیاد نداره تااینکه گفتی بچه سه ساله داری   من باشم ...

اونم پسر من ک ب شدت بهونه گیره.جاییم بریم یا کسی خونمون باشه اصلا نمیخوابه و خوابشم ک بهم بریزه بدتر بهونه گیر میشه و دیگه ادم از دستش ب مرز خودکشی میرسه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792