دائم در حال دستور دادنه
اینکارو کن اونکارو نکن
جدیدا دیگه محلش نمیزارم انجام نمیدم
بهش میگم تو یه ربات میخوای ،برده هم داشته باشی بالاخره میبره
اولای ازدواج خیلی بدتر بود تا شب میرفتم رو تخت میگفت شارژرمو بیار
دوباره میرفتم رو تخت میگفت فلان شلوارمو بیار
بعدش آب و ....صد دفعه منو به زحمت مینداخت
رستورانم میریم خیلی ریلکس پدر اون گارسون بدبخت و درمیاره،یه دفعه میگه آبلیمو بعد میگه فلا و فلان
اصلا براش مهم نیست به بقیه چقدر زحمت میده یکدفعه هم نمیگه چندبار آدمو میفرسته
پسرم ۷ سالش بود فهمید گفت کاریو که خودت میتونی انجام بدی به من نگو،خیلی هم دستور میدی من خنگ تا الان مراعاتشو میکردم
مادرش اعتقاد داره پسر یا مرد نباید دست به سیاه و سفید بزنه زن باید عین چی از صبح تا شب کار کنه
پسرای یاردان قلیش تو خونه بودن میرفت نونوایی و ....
حالا من تو خونمون بودم بابام ظرفها میشست
داداشم خریدهای روزانه رو میکرد
اینم آشپزی دوست داره ولی گند میزنه به آشپزخونه و گازو ......
امروز دور خودش میچرخید و همش میگفت ظرفهارو بشو نونهارو فریز کن و ....کچلم کرد انقدر گفت
بهش گفتم هر وقت خودم صلاح دونستم هرکاری و بخوام انجام میدم
دیوونم کرده