من امسال نیستم اخه آبجی بزرگه بودم کلا از وقتی بزرگ شدیم چون مادرم مریضه دست به خونه نرده همش من بودم اما امسال که رفتم خونه شوهر اونجا هم کلی خونه تکونی داشتیم و من اقدام کردم برای بارداری قبلا ی سقط داشتم و میترسم شاید چیزی باشه دوباره سقط بشه
خونه تکونی هم اینا ابان کامل انجام دادن ولی دوباره میخان شروع کنن هر چی بهشون میگم تمیزن بخدا که گوش نمیدن منم شرایط کمک کردن بهشون ندارم میرم اونجا هی دعوا که من تو رو نمیبخشم و اینا منم نمی تونم بگم که بابا اقدام کردم چیزی باشه بره بعد چیکار کنم اصن موندم بخدا هی میگم برم کمک کنم هرچی شد شد باز میگم بخاطر ی خونه تکونی چرا باید خودمو بدبخت کنم