امشب خیلی دلم گرفته تاپیک قبلی نتونسم بگم طولانی میشد، ما وقتی دوست بودیم یبار گفتم رمز اینستاتو بده اول پیچوند بعد یک ساعت اینا داد و رفت جایی که انتن نداشت منم همینطوری داشتم میگشتم خیلی اتفاقی یعنی واقعا کار خدا بود فهمیدم با کسی که چندین سال پیش باهم دوست بودن و الان متاهله چت میکنن باهم، چون مشکوک شده بودم پیام دادم بهش و گفت مگه خودت نگفتی فعلا پیام نده؟ من اونجا خاسم کات کنم اومد گف بخدا چیزی نبوده فقط چت بود نمیدونم کاری نکردیم و فلان من قبول کردم. اما الان که ازدواج کردیم روزی نیست که بهش فکرنکنم یادم نیاد. ادم شده ولی بدبین شدم همش حس میکنم بازم تکرار میکنه گاهی به روش میارم خودشم بدش میاد که میگم بهش. زنه رو گاهی میبینم بدتر عصابم خورد میشه خیلیم پیگیره یبار بهم ریکوعست داده بود. چجوری شرشو از زندگیم کم کنم؟ خیلی اویزون بود خیلی