بچه ها دیشب با شوهرم دعوامون شد همش الکی اخلاقش همش اینجوری سر هر چیز الکی بحث میکنه دیشب بخاطر اینکه پوست لیمو ترش اومد تو دهنش تو غذا شروع کرد داد زدن بعد من رفتم تو یه اتاق دیگه اصلا باهاش دعوا نکنم بخاطر بچه هام بعد اومد تو اتاق گفت منت پدرتو داری برو جمع کن برو خونه بابات وسیله هاتم میفرستم خونه بابات خیلی بهم فوش داد ببینین چقد الکی بچه ها افسردگی گرفتم کل هفته خونه بودم حتی اجازه نمیداد برم خونه مامانم خسته شدم دیگه منم پاشدم زنگ زدم به ابجیم اومد دنبالم بهم میگفت یا میری یا خودم زنگ میزنم میگم بیان دنبالت بچه هارو هم نمیداد اینقد دعوا کردم تا بچه هام گرفتم اوضا مالی خانوادم خوب نیست بخوان کمکم کنن بچم کوچیکه اصلا نمیزاره یه دقیقه ازش دور بشم وابسته هست بچه مدرسه ای میدونین چیه از دیشب دیگه دل از خونه زندگی کندم دیگه نمیرم اون خونه حتی بخواد بچه هامو بگیره بخدا اذیتم کنه نمیرم امروز مادرشوهرم اومد خونمون خیلی حرف زد اخرش بهم گفت تو اعصبانیت تصمیم نگیر اما اخه نمیفهمن من چند سال که تصمیم دارم برم خسته شدم بچه ها الان خونه مامانم هستم احساس میکنم سر بار شدم احساس غریبی دارم اصلا حالم خوب نیست حتی نتونستم بشینم گریه کنم دلم میخواد خودکشی کنم چون اینجوری همچی خوب میشه دیگه دل از همه چی کندم
اگه شوهرم با پوست لیمو اینطوری از ماتریکس خارج بشه و تسخیر بشه چییییی
😂😂😬😬
مشکل اصلیتون چیه؟الان تصمیم نگیریکم آروم شوبعد
آروم باش برو بیرون یه کم قدم بزن
مدتی خونه مادرت باش
تا شوهرت آدم بشه
عزیزم خانوادت چی میگن
کاش یاد بگیرین وسط تاپیک درد دل یه نفر نمک نریزین و تبلیغ نکنین😑💔
اولش ک میری همینطوره حس سرباری داره ادم بعدش اوکی میشی
منت پدر باشه ک هیچوقت نیس صد مرتبه بهتر از یه آدمه ک سر لیمو زن و بچشو بیرون میکنه
خدا صبرت بده این دورانو بگذرونی...........سخته
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
