چه چیزی فکر نمیکردی بشه ولی شد؟

میشه بگید چرا؟ چون خودم ازدواجم مشکل دارم الانم یکی پیش اومده ولی مدام فکر میکنم نمیشه شرایطی هست که همیشه دلم میخواست 

من با همسرم دوست بودم و قبل اینکه باهاش دوست بشم با دوست صمیمش دوست بود اما با اون کات کردم اومدم با همسرم و خب فکر نمیکردم بشه محال میدیدم امر ازدواجمون رو اما همسرم بقدری عاشقم شد گفت مهم نیست گذشته بوده و اون دوست شو از زندگیش حذف کرد واقعا اصلاااا فکر نمیکردم بشه ازدواج کنیم بخاطر این مسئله شما شرایطت چیه که فکر نمیکنی بشه ازدواج کنی با طرفت؟

نگفتم شما عقده دارید.و نمی دونم چرا بعضی جبهه گرفتن مقابلم.اصلا انگار همه باید بدبخت باشن تا راضی باشن.انشالله خدا به شمام آرامش بده

ازدواج شما چه مشکلی داره که ایقد نگرانشید؟

شرایطم با اون اقا یکیه جفتمون از لحاظ مالی و موقعیت اجتماعی و خانوادگی در سطح خوبی هستیم ولی مشکل من اینه اینقدر این سالها ادمای بیخود سرراهم اومدن و جور نشده همش میگم نکنه اینم جور نشه البته از لحاظ مالی اون بالاتره حتی جهیزیه هم خودش خریده

من 39 سالم هست هر کاری کردم نمیشه با اینکه از لحاظ تحصیلی دکترا کارمندم خونه و... دارم از لحاظ هیکل و اندام عالی و قیافه متوسط ولی تو این سالها یک مشت ادم داغون سر راهم اومدن. ازدواج واسم شده یک ارزوی محال

ان شاءالله خدا به همه بنده هاش همه چی بده و دل همه شاد باشه ولی عزیزم اگر چیزی تو زندگیت خارق العاده هست جایی نگو چون ممکنه انرژی منفی بیاد به زندگیت

من ۳۶سالم بود که ازدواج کردم الان ۳۸سالمه.این آخرا خاستگارا کیفیتشون بهتر شده بود ولی خوب به دلم نبودن استاد دانشگاه بود یکیش خلبان.حالا باز نیان بگن پز می دی☹️ولی به دلم نبودن یا مثلا طلاق گرفته بودن یکیش بچه داشت.واقعا قسمت نمی شد اعصاب برام نمونده بود تا با شوهرم آشنا شدم و قسمت شد ازدواج کنیم

نگران نباش وقتی دوسش داری و دوستت داره و قصدتون ازدواجه چرا نشه؟من پدرم‌مخالف بود جتی برادرم الان ۲ساله باهام‌قهره چون مخالف بودن ولی من پام کردم تو یه کفش که فقط همین.منم شوهرم همه چیز خرید امسالم همه رو عوض کردیم و اومدیم یه خونه بزرگتر با وجودی که منم شاغل بودم ولی می گفت می ترسم بگی قسط و وام دارم نمی تونم زود عروسی کنیم یا نذاری بچه دار شیم

اره عزیزم

خدا را شکر. همسرتون مجرد بودن؟نمیدونم چرا ازدواج اینقدر سخت شده من راهی نیست که این سالها نرفته باشم یک مدت هر چی پول داشتم دادم دعا نویس و رمالها هر کدوم یک اراجیفی تحویلم دادن. هر ختم و چله و کار خیر و.... بگید من کردم ولی انگار بن بسته .

من نشده بودم

درخواست دادم اگر امکانش هست خصوصی پیام بدم

تو عقد جدا شده بود ولی من دوتا مشاور رفتم یعنی دوتایی رفتیم تا دوتاشون اوکی ندادن نذاشتم بیاد خاستگاریم.یعنی تا خانواده م از نظر روحی با طلاقش کنار اومدن طول کشید.حدود ۱سال طول کشید تا عقد کنیم

خدا را شکر. عقد مهم نیست حتی بنظرم عروسی هم کرده باشه مهم نیست البته این تفکر منه. خانواده من مخالف این چیزا هستن و میدونم اشتباه فکر میکنند. البته من تا الان برام پیش نیومده ولی اگه موردی باشه که خوب باشه من خودم مشکلی ندارم