بچه ها من امروز اون آقا و خانمش رو دیدم
قربون خدا برم
قشنگ چشم تو چشم شدیم
قربون خدا برم من و از سردرگمی دراورد
همون جا براش آرزوی خوشبختی کردم براشون
نمیدونم قلبم به حدی آروم شده
انگار دیگه راحت شدم به خدا
اما چند تا مسئله هستش برام
چطور جبران کنم و توبه کنم
اینکه من زمانی که به اون اقا پیام دادم فکر میکنم در شرف عقد بودن
بعد کسی هم خبر نداشته انگار ، ولی فکر کنم پدرم خبر داسته
ولی به اون قرآن قسم ،به جان مادرم قسم من خبر نداستم که در شرف هستن گفتم یا متاهل یا مجرد
بمیرم برای آبروی پدرم که الان اون شخص میگه جقدر پدرش من براش مهم بودم یا چقدر فضوله که رفته اطلاع رسانی کرده تو خونه
دوم خواستگارم هستش
زمان بدم به خودم ، از یه طرف میترسم از دستش بدم از یه طرف دیگه میگم من زمان لازمم
به خدا فراموش کردم همه چیز رو ، اما دلم میخواد وقتی عروس میشم شاد باشم