بیاید تعریف کنم امروز چی شد،قبلش بگم من به نشونه ها خیلی توجه میکنم
امروز میخواستم فسنجون درست کنم دلم میخواست،شوهرم کفت کتلت درست کن گفتم باشه
یهو درخونمونو زدن همسایه مون غذا نذری آورد فسنجون بود🥲
بعدشم مامانم زنگ گفت فسنجون درست کردم برات بیارم؟🥲
چند روز بود نمازامو یادم میرفت حس کردم خدا بهم گفت تو منو یادت رفته ولی من به یادتم 🙂شرمنده شدم و خوشحال
تا حالا از این نشونه ها دیدین تو زندگی؟
خودم بازم دارم حالا تو تاپیکتی بعد میگ
من معجزه رو چیزی می‌دونم ک فراطبیعی باشه امکان اتفاق افتادنش بر اساس علت معلول صفر باشه و اتفاق بیوفته ن این چیزا
اتفاقی یه کتاب برداشتم که در مورد شهدا و اینها نبود شروع کردم خوندن زیر نویسش درمورد یه شهید گفته بود عصرش رفتم تو گوگل میچرخیدم درمورد اون شهید زدم دیدم اون روز تولد اون شهیده...
من هر موقع یاد یه نفر میفتم که ندارمش خدا بهم پروانه ی سفید نشون میده
هر موقع پروانه سفید میبینم آرزو میکنم اون مال من بشه
شما هم برام دعا کنید
من معجزه داشتم خیلی طولانیه تعریف کردنش سخته
بله از ی فروشگاه مشهد خرید کرده بودم قرار بود برام بفرسته ساعت دو شب بود رفتم پیویش بگم دفتی امام رضا دعام کن و برام ی مهر از مشهد بفرست
حالم خیلی بد بود و داشتم گریه میکردم
برگشتم و گفتم خدا ب اون بزرگیش منو یادش نیس ... امام رضارو اینقدر صداش میزنم نگاهم نمیکنه
دیگه فروشنده رو بیخیال
ا
همون موقع فروشنده بهم پیام داد ساعت دو شب گفت رفتم حرم بهم تبرکی دادن میذارم براتون
وگفت توی این چند سال اولین باریه از حرم تبرکی برا خریدار میذارم
و من فقط بلند بلند گریه کردم
ما هم یه روز تلوزیون میدیدم در مورد یه شهید مدافع حرم بود که پیکرشم برنگرشته بود.فرداش رفتیم بهشت زهرا.خیلی اتفاقی جایی وایسادیم داشتیم حرف میزدیم چشممون خورد به سنگ قبر یه شهید .دیدیم مزار یادبود همون شهیده.اتفاقا دقیقا همون روزم سالگرد شهادتشم بود
