من عید چندسال پیش رفته بودیم با خانواده مسافرت بعد یه پسرع بود خیلی خوش قیافه بود لامصب من محوش شده بودم 😂 چش ازش برنمیداشتم 😂😆😆ایقد نگاش کردم بدبخت معذب شده بود 🤭 یه بازارچه زده بودن بعد هربار بهم برخورد میکردیم
من همینجور محو این میشدم تهش شوهر اجیم فهمید دستمو کشید از اونجا دورم کردایقد دعوام کرد که نگووو😂😂😂یه دور دیگه تو بازارچهه زده بودم قطعا میزدمش زیر بغل برش میداشتم برا خودم 😂😆البته خیلی سنم کم. بود اونوقتا تنها پسریم بود که از نظرم خیلی خوش قیافه بودش هنوزم قیافش از یادم نرفته