بخاطر جاریم که تو یک ساختمونیم خیلی ازیتم میکنه من تازه عروسی کرده بودم بین منو همسرم دعوا انداخت کلی کارای دیگه که دوسندارم یادشون بیفتم
،الانم باهاش قهرم ولی طبقه بالامونه همش میکوبه زمین پاهاشو وازیتم میکنه
من باردارم نمیدونه فعلا به کسی نگفتم از ترسم که به گوش اون نرسه تو راه پله هولم بده یا بیاد دعوا،خیلی حسوده و وقتی حسودیش میشه کارای احمقانه زیاد کرده میشناسمش
به شوهرم هرچی میگم از این ساختمون بریم قبول نمیکنه ،میگم دست تنها به دوتا بچه نمیتونم برسم بریم نزدیک خونه مامانم قبول نمیکنه
چیکار کنم قبول کنه چی بگم بهش