آرام جانِ خستهام
قشنگیِ زندگیِ سرد تکراریام
با چه زبانی بگویم دلم برایت تنگ است
چگونه بگویم دلتنگیات به جانم چسبیده است
و گمان میکنم هرگز از قلبم کنده نخواهد شد
دلم مثل کودکهای لجوج بهانه تورا گرفته
جیغ میکشد و پا به زمین میکوبد
و میدانم به این حرفیها آرام نخواهد گرفت
باید بیایی و بغلم کنی تا دیر نشده است...