سرشام بودیم به شوخی و اروم زدم تو پاش گفتم چه خبرا مامان
دوبار محکم با مشت زد تو کمرم گفت دفعه اخرت باشه شوخی میکنی نفسم درنمیاد انقد گریه کردم خدا میدونه از سر سفره بلند شدم رفتم تو اتاق😭😭😭😭چرا انقد مادرا بی رحم شدن من داشتم شوخی میکردم همه چیز خوب بود
اینم بگم من متاهلم