منی که با همه ی پسرا ب طور تفریحی دوست میشدم و احساساتشونو ب مسخره میگرفتم. فقط خودمو میدیدم
پارسال تابستون به مدت یک ماه با یکی بودم انگار یک ماه نبود که میشناختمش.انگار خیلی وقت بود تو زندگیم بود.تو یک ماه چنان حسی بهش داشتم که...
انقدر درگیرش شده بودم منی که چندتا رفیق پسر داشتم همشونو گذاشته بودم کنار و قطع ارتباط کرده بودم با همشون...
یه شب یهو گفت دیگه نمیتونیم باهم باشیم کلی ازم تشکر کرد بابت یک ماهی ک باهم بودیم و رفت...
اون لحظه جوری برخورد کردم ک انگار برام مهم نیست ولی تا خود صب گریه کردم
هیچوقت فکر نمیکردم یروز به خاطر یکی گریه کنم ولی انگار جواب همه ی اون بی محلیایی که به احساس چندنفر کرده بودمو یهو داد
انگار عوض دلایی که شکستمو یهو ازم درومد
ازون به بعد دیگه رفتارم با ادما یجور دیگه شد
انگار بعضی ادما میان تو زندگی که به ادم درس بدن