👢زنی بود که پدرش به او هیچوقت اجازه نداد که در جامعه حضور داشته باشد.
او زخمش وابسته بودن بود.
📎آن زن، آن قدر وابسته و آویزان به شوهرش شد تا او را خسته کرد!
🧹مردی بود که در فقر و فلاکت زندگی کرده بود، قسم خورده بود که به ثروت برسد و از زندگی دوست نداشتنیش بیرون برود.
🧇 او زخمش فقری بود که ممکن بود تقدیرش شود.
💰آن مرد آنقدر کار کرد و کار کرد و کار کرد تا یکدفعه دید زن و بچه اش ،از زندگی که او ساخته حالشان بهم خورده.
👩💻زنی بود که دائم از سوی والدینش با دختران هم سن و سال مقایسه می شد و همیشه در نظر والدینش کم به نظر می آمد.
زخمش احساس بی ارزشیش بود.
🎓 او آنقدر دنبال کسب درجه و رتبه در علم و کار است که ناگهان متوجه شد، فاصله اش با همسر و فرزندانش خیلی زیاد شده.
🧿 مردی بود که مادر، او را تا چهل سالگی هنوز رها نکرده بود. با وجود اینکه ازدواج هم کرده بود، همچنان احساس می کرد باید مطابق مود مادر رفتار کند.
🛌 زخم او عقده مادر بود.
💔او آنقدر این ارتباط نزدیک با مادر را ادامه داد که همسرش از نقش زن دوم بودن خسته شد.