بیاین از خاطرتون با خانواده همسرتون بگید چه خوب چه بد

پیرره رابطمون رسمیه کلن من اهل صمیمیت نیستم 

مادر همسرم خیلی خوبن .

ولی دلخورم از بقیه ی اعضای خانواده ی همسرم که بهتره یاداوری کنم 

هیچ خاطره خوبی باهاشون ندارم تا جایی که فک میکنم همش خاطرات بد کنایه تیکه طعنه مسخره.......

یکی از خاطرات پررنگم اولین باریه که خونه همسرم اینا خوابیدم، شب تازه برای خواب دراز کشیده بودم که مادر همسرم اومد منو بوسید و این خیلی حس خوبی بهم منتقل کرد

فقط خاطره خوب از پدر شوهر و مادر شوهر دارم😍😍😍😍بدی ندیدم ازشون 

خواهر شوهرم ندارم 

من دیشب یاده یه کاره شوهرم تو دوران دوستی افتادم همینجور گریه کردم یه بوت برداشت آورد از ته انبار خونشون با یه من خاک بعد گفت اینو یه مامانم گفتم تو چاق شدی به دردت نمیخوره بده من بدم به افغانهای تو مسجد 

۱۲ بچه اند ....هفت تا خواهر شوهر دارم ۴تا  دیگ برادر شوهر 

خودم تک فرزندم   

خدایی خیلی هوامو دارند ۱۲ساله عروسی کردم بعد از فوت مادرم حتی بیشتر 

مادر شوهرم هنوز میگ من نذر کردم تو عروسمون بشی ما باورمون نمیشه هرجا بشینه و میگ  این هارا ....

از دخترها بیشتر منو بچه هام دوست داره خواهر شوهرم هم همینطور 

اولش مخالف بودن

نه خواستگاری اومدن نه عقد کلا هیچی

ولی بعد آشتی کردیم الان خوبیم خدا رو شکر

باهم خوبیم اونا خیلی صمیمین من کمتر مادرشوهرم خیلی راحته ولی من یه خط قرمزایی گذاشتم که جلوتر نیاد ولی در کل خوبیم باهم هفته ای یبار همدیگرو میبینیم

پن که واگذارشون کردم به خدا مخصوصا خواهر شوهرهایی...به خودم میگم خودشونم بچه دارن دختر و پسر به سر خودشونم میاد

دیگه سعی کنیم نگیم خاطرات بد و مرور

تپ زندگی قبلی که خیلی حسود بود

در حین زنانگی مادری که داشت ولی

هوی پسر ش بود انگار

ازدواج مجدد خوبن خونوادش

البته حرف حدیث هست

تا انسان تو جامعه هست

مگر دوری کنه با هرکس منظورمه

یاالله جان پسرپروین شفابده وسالم ب دنیابیادالهی امین🤲🫂🫂🫂التماس دعا ازتک تک شماعزیزان ان شاءالله ب هرچه میخایین برسین

خانواده نامزدم خیلی خوبن مثل خانواده خودم هستند اصلا باهم بد نیستیم عضو خانوادشونم انگار...فامیل هم هستیم

یادمه عقد بودیم ..من و شوهرم تو اتاق خونه مادرشوهرم بودیم در رو نیم باز گذاشته بودیم ..مادرشوهرم اومد از لای در سرک می‌کشید ببینه ما چکار میکنیم واقعا خجالت آوره